سرای خاموشان



پاهایش را می شورم، 
و به سیمایش نظر می افکنم؛
و در محضرش، بدنم، ذهنم، و هر چه که دارم را 
به عنوان پیشکش تقدیم میکنم.


چه روز مسرور کننده ایست 
روزی که معشوقم،
 آن گنج من، 
به سرای من می آید!


هنگامیکه پروردگارم را می بینم،
 تمامی بدی ها
 از قلبم رخت بر می بندند.


"عشق من او را لمس کرده است؛
 قلب من در اشتیاق آن اسم اعظم است که حقیقت است."


بنابراین کبیر، این کمترینِ بندگان، آواز سر می دهد.


ترجمه ی سایر اشعار کبیر را می توانید در اینجا بخوانید.

Looking for Eternity by Freydoon Rassouli

فام‌اش در تمامیِ اَشکالِ جهان موجود است
و جسم و ذهن را مسحور می کند.


آنانی که این مسئله را می دانند،
ماجرای این بازی غیر قابل وصفِ سرچشمه را می دانند.


کبیر می گوید: "به من گوش بده، برادر!
افراد زیادی نیستند که این نکته را دریابند."



فام = رنگ

تابلو: "در جستجوی ابدیت" اثر فریدون رسولی 

مردمان نمی‌دانند که چگونه از هم جداشدگی عین به هم پیوستگی است: هماهنگی کششهای متضاد چون در کمان و چنگ.


آدمی وقتی که جدیت یک کودک در هنگام بازی را بدست می‌آورد بیش از هر موقع خودش است.


حسادت ما همیشه دیرپاتر از خوشحالی کسانی است که به آن‌ها حسادت می‌ورزیم.


هراکلیتوس


دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن | مولانا

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن

باده‌ی خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای
بوی شراب می‌زند خربزه در دهان مکن

روز الست جان تو خورد می‌ای ز خوان تو
خواجه‌ی لامکان تویی بندگی مکان مکن

مولانا
نقاشی: مارِک روزیک


مطالب بیشتر را می توانید در کانال تلگرامی لامکان دنبال کنید.

Painting by Oleg Shuplyak

در رابطه با روش کسب دانش معنوی عملی،
اگر تمرینی یافتید که تمایلات شرورانه را در شما افزایش می‌دهد و شما را به سمت خودخواهی سوق می‌دهد، 
رهایش کنید، 
هرچند ممکن است به چشم دیگران پرهیزکارانه به نظر برسد.
و اگر هر عملی تمایلات شرورانه‌تان را خنثی می‌کند، 
و به نفع موجودات ذی‌شعور است، 
بدانید که آن راه درست و مقدس است، 
و ادامه‌اش دهید،
ولو به چشم دیگران گناهکارانه به نظر برسد.

میلارپا


نقاشی از اولگ شوپلیکاک


دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس | غزل حافظ

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس


کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس


به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس


زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس


گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد
هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس


پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس


گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس


گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس


نقاشی: "ماهِِ فانوس دریایی" از دنیا لیلی

سایات نوا | Sayat Nova

من تمام دنیا را گشته‌ام
حتّی به اتیوپی رفته‌ام
امّا هرگز هیچ چیز مانند چشمانت ندیده‌ام
آن زمان که به من نگاه می‌کنی.
چه گونی تن کنی چه جامه‌ی زرّین
جامه‌هایت قدر می‌یابند
وقتی در آنها به عشوه گام برمی‌داری.
هر که تو را می‌بیند می‌گوید: تنها او را بنگرید!


تو یک جواهری، یک یاقوت
هر که تو را دارد شادمان است
هر که تو را می‌یابد هرگز تأسّف نخواهد خورد
برای او که تو را از دست داده است.
برکت باد بر والدینت که تو را بار آورده‌اند.
مرگ هماره زود می‌رسد
امّا اگر یکی باید بزی‌اید،
بگذار چنین باشد
همچون هنرمندی،
هنرمندی که تو را نقّاشی کند.


تو یک جواهر مادزادی،
گوهری در جامه‌های زرّین،
زلفانت حلقه‌های نورند
چشمانت بلورهای زرّین.
پلکانت در چرخ ماهرترین کوزه‌گر جهان شکل یافته‌اند.
مژگانت، ابروان و دشنگان! 
صورتت، تنها می‌توانم
به فرانسوی و فارسی توصیف کنم:
ماه و خورشید.
قلم می‌لغزد
در دستان‌هنرمند.
وقتی می‌نشینی، همچون پرنده‌ی توت،
وقتی می‌ایستی 
توسنی افسانه‌ای. 


من دیگر آن سایات نوایی نیستم
که بر شن‌ها می‌غنود.
آرزوهایت چیستند؟
تو آتشی، در جامه‌ی‌ آتش.
چه آتشی را باید تاب آرم؟
می‌خواهم سردرآورم
از قلبی را که در سینه‌ات می‌تپد.
امّا تو آن را پوشانده‌ای
با گلدوزی‌های هندی، ملیله های‌طلا و نقره
عشوه‌گر من، طنّازم. 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پاسخ به شبهات تاریخی Charmain استخراج بیت کوین دانلود فیلم و سریالهای روز دنیا Edith نوآوری در طراحی با یاس سفید حوزه علمیه صدر بازار اصفهان گروه فنی مهندسی سرویسکاران 24 خدمات ساختمانی انحراف جنسی